#دلنوشته
اسم مشهد که میاد ، قند تو دلم آب میشه و تصویر خیابونهایی که به حرمت منتهی میشن ، تو ذهنم تداعی میشه?
? یاد روز میلاد داخل حرمت میافتم ، وقتی ریسهها مثل یک سقف، آسمون صحنها رو پوشوندن و هر دم رنگ عوض میکنند و من که با پای برهنه تو رواقها به دنبال یه گوشه دنج میگردم تا کمی باهات خلوت کنم خلوت کنم و دعا بخونم و دعا کنم?
اما چه دعایی بهتر از آنچه خودت به ما یاد دادی: «خدایا در زمینه خدمت و یاری رسانی به امام زمان شخص دیگری را جایگزین ما نکن! که این تبدیل هر چند بر تو آسان است ، ولی بر ما بسی گران خواهد بود.»?
صدای مادرم ، رشته افکارم رو پاره میکنه و باز من میمونم و شرایط خاصی که کیلومترها فاصله بین مون انداخته ، تا جشن روز میلادت را از پشت قاب شیشهای تلویزیون تماشا کنم?
اگرچه امسال در حرم نیستم ، اما دلم روشنه که تو همیشه کنارمی و خواستههام رو میشنوی. من امیدوارانه خواستههام رو تکرار میکنم و تو مهربانانه آمین میگی.?
? میلادت مبارک پدر مهربانم?
السلام علیک یا یا علی بن موسی الرضا ?
آخرین نظرات